دیده ام در یک شب تاریک راز

گور بود و من در آن بودم دراز

فرق بسیاری میان من و من

مثل فرق بانماز و بی نماز

بندگی میکردم از روی ریا

بوده ام از ذلّت خود سرفراز

هر بدی را مرتکب در خلوتم

باطنی مسموم ، ظاهر سروناز

هرچه گفتم هرچه کردم با نظر

از حقیقت دور ، در بند مجاز

چون اسیری که شدم گُم در خودم

کفر و ایمان کار و کسبم ، یک نیاز

یک تصادف روشنی شد در دلم

عبرتی آورد با خود کارساز

بندگی از سر گرفتم ، بنده ام

میکنم از نفس و شیطان احتراز

باقیش را من نمیدانم دگر

راهی هستم در نشیب و در فراز

صبر فی لله برگزیدم ، ترک خویش

هستم از عالم و آدم بی نیاز

هر اسیری در خودش گُم میشود

گُم شدم پیدا نمودم خویش باز

صبر بالله صبر عبد پایدار

جستجویش میکنم از دیرباز

مزد هرکس در ازای کار اوست

سعی بی مزد است سخت و جانگداز .

.

بگذر و از خانه قلبم برو

گور بود و من در آن بودم دراز

ای خدا ای خالق عشق و شعور

، ,بی ,ام ,صبر ,یک ,گُم ,و من ,بود و ,من در ,در آن ,میکنم از

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

دانلود سرا دانشجوی الهیات عاشق ادبیات‌ و روانشناسی مصباح بلاگ بورس اوراق بهادار تهران ادبی خلاقیت در آموزش موزیک یا موسیقی... مسئله این نیست! مسئله هنر است! آموزش تحلیل تکنیکال بهار نارنج راه های کسب درآمد از طریق اینترنت